در هفته های اخیر، سلبریتیهایی مانند رامبد جوان و ستاره اسکندری با نقدهای فراوان و تندی روبرو بوده اند. واکنش جامعه به آنها تند و خشن بوده است. شاید در نگاه اول این نقد و تنبیه ها نوعی پاپاراتزی به نظر بیایند، نوعی سرک کشیدن در زندگی خصوصی هنرمندان. حتی برخی ممکن است تردید کنند که این رخدادها اهمیتی دارند یا خیر؟
در تحلیل رخدادهای اخیر باید متوجه باشیم که دلیل توجه جامعه به این افراد، از قضا، نه از بیکار بودن مردم است و نه از سرک کشیدن و فضولی آنها. این نقد و تنبیه ها، نه از اهمیت سبک زندگی هنرمندان خبر می دهد و نه حتی متوجه این افراد و یا «زیست ریاکارانه» آنها است. نگاه جامعه در این نقد و تنبیه ها معطوف به چیز دیگری است.
این نقدها و تنبیه ها معطوف به ویران کردن شیوه ها و استراتژی هایی است که حکومت جهت مشروع سازی و تحمیل ایدئولوژی ها خود از آنها بهره می گیرد. برای فهم این نوع از مقاومت باید نگاه ابزاری حکومت به گروه های مرجع و به کارگیری این گروه ها برای جا انداختن و تسهیل و تعمیق ایدئولوژی های حکومتی را بفهمیم.
متاسفانه فرهنگ رسمی حاکم بر جامعه – در بسیاری از جنبه ها- حالت تحمیلی پیدا کرده است. استحکام این ایدئولوژی تحمیلی علاوه بر بهره گیری از نهادهای انتظامی و قضایی، بر مجموعه ای از شیوه ها و استراتژی های مشروعیت بخش استوار است. یکی از این شیوه ها، بهره گیری از سلبریتیها و دیگر گروه های مرجع جامعه (اساتید دانشگاه، هنرمندان، نویسندگان و ورزشکاران) است. یک استاد یا هنرمند یا ورزشکار دعوت می شود تا از خوبی حجاب بگوید. از اموری بگوید که خود گوینده بدانها اعتقادی ندارد، اما به دلایل مختلف حاضر می شود تا بدن، زبان و منزلت خود را به ابزاری برای تسهیل، تعمیق و مشروع سازی آن فرهنگ مبدل نماید.
ممکن است گفته شود که مردم عادی نیز در این دو رویی ها زندگی می کنند. پاسخ این است که مردم عادی از جایگاه و منزلت خود برای تحکیم آن ایدئولوژی بهره نمی گیرند، گرچه ممکن است دورویی کنند تا از آسیب های قدرت دور بمانند. ممکن است مانند خانواده ای که در قضیه اسنپ دیدیم در نهایت حتی مجبور به عذرخواهی شوند. اما در آن عذرخواهی به گونه ای می ایستند و می خندند و اخم می کنند که کل سناریو را بر علیه طراحان آن مغلوب می کنند. به ظاهر خطوط قرمز را رعایت می کنند، اما در این «به ظاهر» تمام آن ایدئولوژی را نیز به سخره می گیرند.
نقد و تنبیه سلبریتیها، بنابراین، هدفی فراتر از خود سلبریتیها دارد. این نقد و تنبیه ها هسته مرکزی یک استراتژی حکومتی را هدف قرار داده است. نوعی اعتراض برای بی اثر کردن آن استراتژی است. این نقد و تنبیه ها نه تنها این «ستاره ها» را از تاثیر گذاری ساقط می کند، بلکه بهره گیری از «ستاره های» دیگر برای مشروع سازی ایدئولوژی حکومتی را ناممکن و دشوار می سازد. اگر روزی «ستاره» دیگری آمد و از حجاب گفت، حتی اگر باور به حجاب داشته باشد، دیگر گوش شنوایی برای او وجود نخواهد داشت.
همانگونه که اکنون سخت شده است که کسی از گروه های مرجع از مفهوم «مقاومت» بگوید. نه اینکه نمی گویند، بلکه دیگر گفتن یا نگفتن آنها تاثیری ندارد. درست یا غلط تصور عام این شده است که کسی که دم از مقاومت می زند یحتمل فرزندانش در خارج از کشور است. یا آنکه «او نیز از ویلای خود و از ۴۰ حکم مدیریتی اش نمی گذرد اما مردم را دعوت می کند تا مانند یمنی ها لنگ ببندند. » یا آنکه «مانند وزیری است که حاضر نیست درآمد میلیونی خود از وزارت نیرو را به یک سوم برساند، اما ملت درگیر فقر را به روزی یک وعده غذا دعوت می کند. »
این نقد و تنبیه ها، علاوه بر این، در سطح فردی باعث خواهند شد تا بقیه «ستاره ها» متوجه شوند که اگر نمی توانند مطالبات مردم را مطرح کنند، حداقل نقشی در تحکیم ایدئولوژی تحمیلی نداشته باشند.
این نقد و تنبیه ها ممکن است حکومت را نیز به تدریج متوجه کنند که بهره گیری از گروه های مرجع نه تنها به استحکام و تقویت ایدئولوژی تحمیلی منجر نخواهد شد که اصرار حکومت باعث خواهد شد تا تاثیر گذاری این گروه ها برای روز مبادا نیز از دست برود.
بر همین اساس است که می گویم این نقد و تنبیه ها نه تنها خوب است بلکه باید گسترده تر شود تا دیگر گروه های مرجع را هم شامل شود تا آنها نیز مراقب باشند تا بدن و زبان و جایگاه خود را به ابزاری فرسوده در خدمت بسط و تقویت ایدئولوژی و فرهنگ تحمیلی که خود به آن اعتقاد ندارند مبدل نکنند. این نقد و افشاگری ها را نباید با پاپاراتزی زرد اشتباه گرفت، اینها نماد پاپاراتزی مقاومتی است که تمامیت یک استراتژی و شیوه حکومتی را هدف قرار می دهد و آن را مختل می کند.
«اگر میپسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
https://t.me/adagha
نویسنده: عقیل دغاقله