دوست خوبم آقای امیر هاشمی مقدم لطف کردند و نقدی را درباره مطلب «تیپ های ایده آل جامعه شناسان در نظام های اقتدارگرا» نوشته اند که در ادامه می آورم:
در یادداشت «تیپ های ایده آل جامعه شناسان در ایران» جامعه شناس حرفهای را روشن توضیح ندادهاید. خب اگر بر پایه حرفهاش و بدون توجه به اینکه کدخدا کیست و… کار حرفهایاش را انجام دهد، با پیشزمینهای که شما از کدخدا توصیف کردهاید و ریشه اصلی مشکلات روستا که خود کدخداست، بنابراین او اگر کار حرفهایاش را انجام دهد، عملا جامعهشناس رزمی است.
آنچه بهعنوان جامعهشناس خوشقلب نام بردهاید، اگر در چارچوب خود ایران بخواهیم بررسی کنیم، بیش از آنکه در جامعهشناسی بتوان سراغش را گرفت، در جریان اصلاحطلبی یافت میشود و در پی آن، جامعهشناسان وابسته به جریان اصلاحطلبی. یعنی در اینجا اصلاحطلبی عام است و جامعهشناسان وابسته به اصلاحطلبی، بخشی از آن.
یک سری از جامعهشناسان بیخودی در ایران، در واقع ترکیبی از دو گروه رزمیکار و کدخدامحور هستند. برخی از جامعهشناسان چپ که در بند تئوریهای جامعهشناسی بوده و از واکنشهای جمهوری اسلامی در برابر غرب و نیز اقتصاد دولتی آن حمایت میکنند، به باورم در این راستا میگنجند. رزمیکاری این گروه از جامعهشناسان، بیشتر در برابر غرب است که سودی به حال کشور ندارد و می توان آنرا گونهای شخصیت دونکیشوتی دانست. در حالیکه جامعهشناسان چپاندیش غربی رزمیکاران واقعی هستند، اینها عملا کدخدا محورند.
دست آخر اینکه بیشتر اهالی علوم اجتماعی در ایران، دو وجه عمدهشان ترکیبی است از 1- رزمی و 2- خوشقلب/ منزوی یا حرفهای. حقیقتا با شرایط حاکم بر کشور، اصحاب علوم اجتماعی کشور معمولا یک گام فراتر از محدوده خط قرمزها حرکت میکنند. عموما از خط قرمزهای نظام کمی فراتر میروند؛ اما کمتر در دایره رزمی جای میگیرند. جامعهشناس رزمی در ایران شرایطش زمین تا آسمان با جامعهشناس غربی متفاوت است و به سادگی میتواند نیست شود. بنابراین وجه رزمیاش را با وجه دیگری ترکیب میکند تا به قول کیانوری، تا لبه گور مبارزه کند، اما تا درون خود گور لزومی ندارد پیش برود.
«اگر میپسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
به کانال ریزوم بپیوندید.