«چرا به بحث های قومی دامن می زنی؟ تالی این بحث ها خون است و خون ریزی.» این سئوالی است که به انحاء مختلف از سوی برخی دوستانم شنیده ام. پاسخ من به این سئوال این است که به این مباحث می پردازم چون آن خون و خونریزی محتمل را می بینم. می پردازم چرا که می بینم به کجا می رویم. دوست ندارم خودم را با پزشک مقایسه کنم. ولی می دانم که اگر الان به این بحث ها نپردازیم در آینده مجبور خواهیم شد به شیوه های تلخ، دردناک و خونینی به این موضوعات بپردازیم. فریاد می زنم به این دلیل که می بینم مرکزنشینان عمق فاجعه را نمی بینند. من از قلب درد می آیم، از دل آن غدد چرکینی که شکل گرفته اند اما نامرئی شده اند. غددی که به شکل خطرناکی رشد کرده اند و اگر اکنون به فکر راه حلی نباشیم فردا دیر است. آمده ام چون درد را دیده ام، آن را حس می کنم و آن را می فهمم. و می گویم چون نه ترسی برای از دست دادن مقام، منزلت، پست و شغلم دارم و نه نیازی به تملق. بنابراین دور از همه تعارفات می توانم بنویسم. من را یک پیغام رسان بدانید و نه بیشتر. اگر حرف من را نمی پذیرید. اگر تصور می کنید در آن اغراق است، اگر فکر می کنید تند است، اگر تصور می کنید در آن پرخاشگری است، با مسئولان امنیتی در استان های غیرفارس تماس بگیرید تا آنها به شما توضیح دهند شدت و سرعت رشد شکاف های قومی را. می دانم که آنها می دانند و از سر ناچاری سر در برف فرو برده اند. وامانده اند! تصور می کنند با نسخه های امنیتی می توانند موضوع را حل و فصل کنند. با استاندارها و با جامعه شناسانی که در این استان ها هستند- و البته نترس باشند یا حداقل نان شان در وارونه کردن حقیقت نباشد- صحبت کنید.
برای اینکه روشن تر باشم اجازه دهید که تصویری که من از روندهای جامعه دارم و مرا به نوشتن در این حوزه مجاب کرده اند توضیح بدهم. قضاوت را در انتهای مطلب به خودتان وا می گذارم.
زمانی نه چندان دور، و از حدود قرن نوزده، نیروهای اجتماعی و اقتصادی جهانی به تدریج به سمت (به نفع و در جهت) شکل گیری و برساخت دولت-ملت قرار گرفتند. به عبارتی، نوع تکنولوژی، اقتصاد جهانی و سیاست جهانی به سود شکل گیری دولت-ملت های مدرن و متمرکز شد و در عرض چند دهه تمام جهان از حالت استعمار کلاسیک به دنیای دولت-ملت های مدرن مبدل شد. اکنون آن نیروهای جهانی که زمینه ساز ظهور دولت-ملت های مدرن بودند در حال تضعیف هستند. در دو مطلب پسرفت دولت و همه آنچه سخت و استوار است دود میشود! این موضوع را توضیح داده ام و تکمله ای نوشته ام که آن نیز به زودی منتشر خواهد شد.
فرایندهای جهانی شدن (نوع اقتصاد، اجتماعی و نوع تکنولوژی و ارتباطات) از روندی تمرکزگرایانه به روندی واگرایانه در حال تغییر است. رسانه های متمرکز به تدریج جای خود را به رسانه های فردی-شهروندی داده اند. «پول رایج» و «اسکناس» که اعتبار خود از دولت و بانک های مرکزی می گرفتند با رقیبی به نام بیت کوین و پول الکترونیکی (که تماما غیر متمرکز است) و کاری به کار دولت ندارند روبرو شده اند. تکنولوژی بلاک چین (Blockchain) به تدریج تمام نهادها و مراکز بزرگ را فرسوده خواهد کرد و ما را به سمت جهانی غیر متمرکز – ودر عین حال مرتبط و وصل شده در لایه های خرد- سوق خواهند داد. چنین روندی در اکثر حوزه ها-اگر نه همه آنها- مشاهده می شود. اگر بر همه دیگر متغیرها چشم بربندیم، همان بلاک چین کافی است تا جهان جدید غیر متمرکز را بتوانیم در چشم انداز نزدیک ببینیم و حس کنیم.
برای فهم این موضوع، این را به یاد آورید که تنها چند سال پیش بود که فعالان سیاسی برای یک روزنامه باید در صف ارشاد و دولت می ایستادند و اگر موفق می شدند مجوز روزنامه ای را بگیرند، تیراژ آن حداکثر سه رقمی بود. و البته باز باید دست به دامن دولت می شدند تا بودجه و کاغذ و تبلیغات آن را تهیه می کردند. روند تغییرات، اما، اکنون به جایی رسیده است که شما در خانه نشسته اید، یک کانال تلگرامی راه می اندازید و چند ده هزار مخاطب جذب می کنید. این یعنی از بین رفتن سلطه دولت بر اقتدار رسانه ای و سیاسی اش که تبعات ویرانگری بر اقتدار دولت های مدرن دارد. شاید همین یک نکته کافی باشد که روند تحولی که با آن روبرو هستیم را بفهمیم.
چند دهه پیش بندیکت اندرسون در کتابی که امروز کلاسیک شده و یکی از اصلی ترین کتاب ها در حوزه تحلیل ظهور ملت های مدرن، به تفصیل توضیح داد که ظهور مفهوم ملت در عصر جدید مدیون صنعت چاپ است. چاپ روزنامه و کتاب امکان ایجاد تصویر خیالین مردم از ملت (و برساخت آن را) را فراهم آورد. برای نمونه، با ظهور روزنامه، فردی که در لندن می نشست، و آنکه در لیورپول بود و آنکه در گلاسکو همزمان یک خبر را در مورد «انگلستان» می خواندند. صنعت چاپ، بنابراین، به تدریج به شکل گیری یک تصویر خیالین از ملت انگلیس منجر شد که قبلترها امکان آن نبود. صنعت چاپ به خلق زمان همگن و مکان همگن (محصور شده در مرز) و بالتبع ملت همگن منجر شد. بعدها رسانه های تصویری (رادیو و تلویزیون) که نقش دولت ها و نهادهای بزرگ اقتصادی در آنها غیرقابل انکار است به خلق و برساخت ملت ها به عنوان جوامع خیالین کمک کردند و آن تصویر خیالین را مستحکم تر ساختند (کتاب لیلا ابولقود درباره دراما، تلویزیون و ملت سازی در مصر را ببینید).
اکنون با چه مواجه هستیم؟ اکنون به نظر می رسد همه آن مقومات در حال فرسایش هستند. نیروهای اجتماعی جهانی دقیقا در حالتی عکس آنچه که در آن دوره بودند حرکت می کنند. امروز فی المثل تمام روایت هایی که به نظر می آمد دولت های مرکزی (به واسطه غلبه رسانه ای و آموزشی) توانسته بودند به حاشیه برانند، و به جای آنها روایت های رسمی را جایگزین کنند، دوباره سر از خاک برآورده اند. روایت های به حاشیه رفته و حذف شده به سرعت در حال رشد هستند. جوامع بومی (indigenous communities) در آمریکای لاتین که تصور می شد تنها اعداد انگشت شماری از آنها باقی مانده اند دوباره به حیات بازگشته اند و از زندگی به حاشیه رفته شان می گویند. به گونه ای که جنبش های بومی از جمله جدیترین جنبش های جهان امروز هستند.
با بی زمان شدن و بی مکان شدن انسان، تکنولوژی های مدرن امکان ارتباط مردم و خلق اجتماع های خیالین بدیل – به جای ملت هایی که اکنون می شناسیم- را فراهم آورده اند. یک کرد در آمریکا، یک کرد در انگلستان و یک کرد در کردستان ایران می نشیند و با هم و دریک زمان درباره «مردم کرد» می خوانند و صحبت می کنند. «ملت کردی» که تاریخش در روایت رسمی ایران گم شده و به حاشیه رفته بود اکنون دوباره زنده می شود و در قالب جدیدی بازتولید می شود. و اینگونه «ملت مجازی کرد» شکل می گیرد که لامکانی است و دیگر نه فضای امنیتی و پلیسی مانع آن می شود و نه مرزهای جغرافیایی.
اگر صنعت چاپ ظهور دولت-ملت های مرکزگرا و مدرن را فراهم ساخت، رسانه های جدید روندی کاملا معکوس دارند و برساخت های کاملا جدیدی به دنیا خواهند آورد. ملت های مجازی که از آن ها می گویم تنها یکی از این برساخت های جدید است.
اضافه کنید که نظریات علوم اجتماعی راه را برای نظریات انتقادی و کشف و عریان کردن هژمونی ها و ایدئولوژی ها فراهم آورده اند. چند دهه پیش نظریات علوم اجتماعی نظریات نظم بودند و نظریات توسعه و برساخت دولت-ملت ها. نظریاتی که سردمدار آنها پارسونز بود و نگاه کارکردی به جامعه. اکنون حتی نام بردن از آن نظریات عار شده است به جای آنها تاکید بر امور دیگری قرار گرفته است. همین باعث شده است که در علوم اجتماعی به سرعت به سمت تحلیل و دفاع از اقلیت ها پیش برویم. نظریات جدید علوم اجتماعی کمک کرده اند تا اقلیت ها ابزارهای تحلیلی به دست آورند تا حجاب از برساخت های تبعیض آمیز در حوزه های مختلف نژادی، جنسیتی، جنسی و قومی براندازند.
یکی از نتایج این تغییر و تحولات جهانی کلنگی شدن دولت هاست. برخی از تحلیل گران در ایران این کلنگی شدن را به آمریکا و غرب نسبت می دهند که با تخریب دولت های مرکزی زمینه کلنگی شدن دولت ها در عراق، افغانستان، و یمن و لیبی را بوجود آورده اند. این کلنگی شدن اما وسعتی فراتر از این چند کشور دارد. تقریبا تعداد بسیار زیادی (اگر نه تمام) دولت های آمریکای لاتین، آفریقا، و خاورمیانه به این سمت رفته اند و به درجات مختلفی دچار این وضعیت کلنگی شده اند. این فرایند کلنگی شدن حتی به نوعی به کشورهای اروپای شرقی نیز سرایت کرده است. ایران از این فضای جهانی مستثنا نیست. و بله، نه آمریکا و نه غرب شاید بدشان نیاید که دولت ها کلنگی شوند و شاید کاتالیزور این فرایند شوند. مصلحت استعمار و سرمایه داری روزی در بنای دولت های متمرکز بود و شاید این مصلحت امروز در کلنگی کردن آن ساختارها باشد. ولی نباید آنها را عامل مطلق دانست. خود آن کشورها نیز با این فشارها و نیروها روبرو هستند. برگزیت در انگلستان و ظهور ترامپ در آمریکا و به شکل کلی ظهور جریان راست افراطی در غرب واکنشی است به این روندهای واگرایانه که جهانی هستند.
به نکات بالا -که محصول جهانی شدن از نوع جدید است- ساختار تبعیض آمیز قومی در کشور که از زمان رضاشاه بر کشور حاکم شد را اضافه کنید. نتیجه برساخت دولت-ملت ایران بر مبنای نژادی و قومی (و اقتصاد سیاسی مترتب بر آن) به ایجاد شکاف مرکز-پیرامون منجر شد. این شکاف مرکز-پیرامون از قضا با شکاف های قومی و مذهبی همپوشانی دارد. این شکاف های قومی و مذهبی- باتشدید شکاف های اقتصادی- در حال تعمیق و تشدید است. در میان مردم عرب که من مطالعه کرده ام با خشم و روح انتقام همراه است. آنهایی که در حاشیه هستند تصور می کنند مغضوبان این سالها بودند. آنان اکنون دولت مرکزی را به عنوان تاراج گر و ویران کننده تاریخ، هویت و فرهنگ شان می دانند. رمز بیچارگی و فلاکت شان را در دولت قومی و ناسیونالیسم قومی می بینند. این تصویرذهنی شایع در بین آنان است. غلط است، درباره آن صحبت کنیم. درست است، باز درباره آن صحبت کنیم. اما آن را مسکوت نگذاریم. برای صحت وسقم حرف های من می توانید به حرف این مردم گوش کنید و با آنها گفتگو کنید.
برای نمونه، در اهواز و شهرهای اطراف آن، و در دهه اخیر بسیاری سنی شده اند. از تشیع تند و تیز به سلفیسم تند و تیز تغییر مذهب داده اند. اگر ناکارامدی و فساد دولت دینی در تهران انسان ضد دین (یا بی دین) تولید می کند، در خوزستان انسان سلفی تند و تیز تولید می کند. ریشه های این تغییر دینی در آن خشم و کینه و غضبی است که از ساخت نژادی و تبعیض آمیز دولت نهفته است تغذیه می شود.
بر نکات فوق باز اضافه کنید بحث ناکارآمدی دولت و حکومت را که دیگر صدای اصلاح طلب، اصولگرا، مذهبی و غیر مذهبی را به صدا درآورده است. بدبینی ها، بی اعتمادی ها، بی اخلاقی ها، اقتدارگرایی ها، چالش های زیست محیطی و هزاران مشکل دیگر وقتی به میان قومیت ها و اقلیت های دینی می رود رنگ و بوی دینی و قومی می گیرد: از منظر اقلیت های قومی و دینی دلیل فقر من، بیکاری من، محیط زیست من در عرب بودن من، کرد بودن من و ترک بودن من و سنی بودن من است. این تصویر البته که سابژکتیو است. باز در مورد غلط و درست بودن آن باید گفتگو کرد. اما به بهانه های امنیتی این گفتگوها را مسکوت نکنیم و سر در برف نکنیم. این تصویرها در حال شکل گیری است و شکل یافته تر از آن هستند که تصور کنید.
همه اینها و بسیاری عوامل دیگر، که بحث آنها مجال فراتری می طلبد، من را به این نقطه رساندند که مباحث قومی یکی از جدی ترین موضوعات جامعه ماست که به جز گفتگو راهی برای آن نداریم. باید پنبه ها را از گوش مرکزنشینان بیرون کرد و صدای مردم حاشیه را به گوش آنها رساند. شاید امروز بتوان این ماشین را که به سرعت در حال حرکت به سمت درگیری های محتمل خونین است را متوقف نمود. شاید بتوان فرمان را چرخاند و آینده ای صلح آمیز و عدالت محور و ضد استعماری را برساخت کرد. فریادهای من، و به قول یکی از دوستان عصبانیت ها و پرخاشگری های من، ناشی از دیدن و شنیدن و فهمیدن دنیاهای متفاوتی است که برای شما دوست عزیز که در مرکز نشسته ای قابل تصور نیستند. فیلتر شده اند. آنها را نمی بینید یا نمی گذارند که شما آنها را ببینید تا اگر در آینده به آن روز تلخ و ناگوار رسیدیم، به شما بگویند همه آنچه که رخ داد کار غرب بود و آمریکا و استعمارگران. آنها روزی با یوگسلاوی این کار را کردند و امروز با ایران. اما برادر من، حقیقت این است که نطفه آن درگیری های خونین در کشور ما در زمان رضا شاه بسته شد و امروز رشد کرده اند. غده هایی که او کاشت اکنون چرکین و سرطانی شده اند. علائم آن غده ها در دوره های مختلف ظهور و بروز کردند. اما به شیوه امنیتی و با زور و فشنگ و تفنگ کنترل شدند. امروز اما با توجه به روندهای جهانی که می بینیم، بعید می دانم دیگر بتوان به سادگی سال ۵۷ -گرچه آن هم خونین بود و دردناک- این غده های چرکین را کنترل کرد. زیر پوست خربزه ی آنانی که شما را دعوت به سکوت و نگاه نکردن و بی اعتنایی در این حوزه ها دعوت می کنند خون است. و اگر نگرانی شما آن استعمار جهانی است بدانید که راه مقابله با آن از دل مبارزه با این استعمار درونی می گذرد.
نویسنده: عقیل دغاقله
«اگر میپسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
به کانال ریزوم بپیوندید.
