در دوران نه چندان دور، که برده داری مرسوم بود، در برزیل، زنی سفید پوست قراردادی را امضا می کند تا به عنوان برده به کار گرفته شود اما با یک شرط: فرزندش برده محسوب نشود و آزاد باشد. قرارداد با آن زن امضا می شود،‌ اما مشکلاتی ایجاد می شود و زن به دادگاه مراجعه می کند. این بخشی از داستانی است که پیش نویس کتابی در حال چاپ در دانشگاه پرینستون با آن آغاز می شود. کتاب سعی می کند تا روایت جدیدی از فرودستی در میان برده ها،‌ معنای آن و همچنین عاملیت برده ها ارائه دهد.

آنچه آن زن را واداشته بود تا بردگی را قبول کند، بر حسب بندها و مطالبات آن قرارداد، و البته قراردادهای مشابه،‌ امکانات و خدمات و امنیتی بود که در نظام بردگی نهفته بود. حسب قوانین آن دوره، کسانی که برده ها را نگه داری می کردند موظف بودند به آنها سرپناه بدهند،‌ وعده غذایی کافی برای آنان تامین کنند و همچنین بحث سلامتی آنان را مدنظر قرار دهند. از قضا حتی موضوع مشکلات دندان برده ها نیز مورد توجه قانون بود. حسب قانون،‌ در صورت عدم رسیدگی مستر (صاحب برده ها)، یک برده حق داشت که برود و شکایت کند و یا فرد جدیدی را پیدا کند تا پول او را پرداخت کند و او را به مزرعه دیگری منتقل کند.

نکته ای که می خواستم بگویم، نوع نگاه متفاوت به برده داری است که چقدر می تواند از یک دوره با دوره دیگر متفاوت باشد. به علاوه، این نکته را هم اضافه کنم که آنانی که به بردگی گرفته شده بودند، به جز بزنگاه های خاصی ساکت بودند. آرام بودند و نقش خود را به عنوان برده می پذیرفتند و ایفا می کردند که البته این بحث کمی چالشی است و فرم های اعتراضی روزمره را نادیده می گیرد. ولی حداقل به شکل ظاهری اعتراضات فراوانی رخ نمی داد. با توجه به آنچه که در آن قرارداد آمده است، معلوم نیست که اگر آن دوره از برده ها یک پیمایش انجام می شد،‌پاسخ برده ها درباره وضعیت شان چه بود.

همین را در موضوع زنان و فقرا نیز به نوعی می بینیم. سکوت و عدم اعتراض فقرا، برای مثال، علیرغم ستم ها و تبعیض هایی که به آنان می شود،‌ باعث شده است که برخی از تحلیلگران تا آنجا پیش بروند که فقرا را دارای روح انفعالی و غیر اعتراضی معرفی کنند.

مثال دیگر البته زنان هستند که از قضا بسیاری از آنان خود به عنوان نگهبان ارزشهای مردسالارانه در جامعه نقش ایفا می کنند و با آن همکاری می کنند. بخش قابل توجهی از زنها ارزش های ضد زن را اکتساب می کنند و به دختران خود منتقل می کنند. به علاوه، زنان اولین کسانی هستند که با دختران و زنانی که از قوانین و نرم های مردسالارانه پیروی نمی کنند برخورد می کنند. هم فقرا و هم زنان اگر مورد پرسش قرار گیرند، به ویژه در دورانی که هژمونی طبقاتی /مردسالارانه مستحکم هستند، اگر آن نظام طبقاتی یا جنسیتی را خوب ارزیابی نکنند و با آن همدلی نکنند،‌ آن را ظالمانه نیز نمی بینند.

با این مقدمات سئوالات فراوانی به ذهن می آید. از دلیل انفعال و همراهی (و البته حتی بحث درست بودن یا نبودن این ادعاها) اگر بگذریم. و از بحث امکان صحبت کردن فرودستان نیز اگر بگذریم. باز این سئوال باقی می ماند که رضایت یا عدم رضایت،‌ و همراهی یا عدم همراهی فرودستان (حتی با فرض صادقانه بودن این همراهی) چه اندازه می تواند شاخصی برای عادلانه بودن یا نبودن و تبعیض آمیز بودن یا نبودن یک نظام اجتماعی باشد؟ چه نسبتی میان آن نظر و ویژگی های یک سیستم اجتماعی وجود دارد. و نقش و تبعات آن دیدگاه سابژکتیو فرودستان برای کنشگری و تحلیل ما از فرودستی کجاست؟ بخشی از پاسخ را اسپیواک در کتاب خود داده است. اما باز پازل دشواری است که اندیشه بیشتری می طلبد.

نویسنده: عقیل دغاقله
«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
https://t.me/adagha

Photograph of Afgoye, Somalia from 2013 (source: Wiki Commons