نوشته ای از آقای جاسم شدیده زاده نماينده مجلس ششم از اهواز در خصوص موضوع «قومیت و سیاست» در روزنامه ایران منتشر شده است که بنابر اهمیت و ضرورت خوانده شدن در اینجا نیز منتشر می کنم. مهمترین نکات یادداشت آقای شديد زاده:

پس از دو انقلاب مشروطيت و انقلاب إسلامي، نه حاكميتهاي متوالي ونه احزاب ملي چپ وراست؛ به موضوع مليتهاي إيراني و مسئلة قوميتها بطور ريشه اي وبنيادي نپرداخته‌اند و این موضوع را جزء اولويتهاي خود قرار نداده اند.

حاصل چنین غفلتی این بوده که مسئله مليتها (قوميت‌ها)به عنوان يك تهديد برای اساس وحدت ملي مطرح شود و و همواره در اين مناطق شاهد خيزشها ،شورشها واعتراضات بعضاً گسترده باشیم.  

دولتهاي پیاپی در بهترین حالت موضوع مليتها و قوميت‌ها را همواره بصورت كليشه اي وتزئيني مطرح كرده اند. و در اين بين نه دولتها ونه احزاب ملي راهكاری كارشناسانه و مبتني بر داده‌های علمی و جامعه شناسي را در اين خصوص نينديشيدند. 

متراكم شدن مطالبات مردم بويژه در مناطق قومي وگسترش فاصله بين دولت ومردم همچنین ظهور وبروز روز افزون تبعيض در تقسيم غير عادلانه فرصتها وامكانات واهمال در محروميت زدايي از اين مناطق بر هيزم قابل اشتعال در اين مناطق افزوده است.

«احزاب ملی» در اين مناطق شرط عضويت نوشته و نانوشته ای دارند که انسان فعال عرب،ترك،كرد،بلوچ و… در وهله اول بايد خلعت قومي خود را ترک کرده وسپس خلعت حزبي به تن کند.

سیاست های حذف عامدانه يا غير عامدانه به تضعيف درك مشترك از مسائل در دو بعد ملي ومحلي وتقويت تقابل در دو طرف را به دنبال خواهد داشت.

به لحاظ اجتماعي همه ما هم سرنوشتيم، محیط زیست رنجورمان یکی است، منابع آبی زخم خورده ما یکی است و غبارها و ریزگردهای خفقان‌آور، سرنوشت همه ما را با درد آمیخته است. برای درمان این همه {درد}، بايد انسجام وهمگرايي وهم افزايي هرچه بيشتر اجتماعی را شاهد باشيم.

متن کامل یادداشت را در لینک زیر یا لمس اینستنت ویو می توانید بخوانید.

آنچه را كه می خواهم در اين ياداشت به ان بپردازم اختصاص به آسيب شناسي سیاسی و اجتماعی در چند دهه گذاشته به ويژه پس از پايان جنگ دارد. 

اساساً پس از دو انقلاب مشروطيت و انقلاب إسلامي، نه حاكميتهاي متوالي ونه احزاب ملي چپ وراست؛ به موضوع مليتهاي إيراني و مسئلة قوميتها بطور ريشه اي وبنيادي نپرداخته‌اند وان را جزء اولويتهاي خود قرار نداده اند، و حاصل چنین غفلتی این بوده که مسئله مليتها (قوميت‌ها)به عنوان يك تهديد برای اساس وحدت ملي مطرح شود ودولتهاي پیاپی در بهترین حالت موضوعی چنین مهم را همواره بصورت كليشه اي وتزئيني مطرح كرده اند، حاصل اما این بوده که علي الاتصال در اين مناطق شاهد خيزشها ،شورشها واعتراضات بعضاً گسترده باشیم .در اين بين نه دولتها ونه احزاب ملي راهكاری كارشناسانه و مبتني بر داده‌های علمی و جامعه شناسي را در اين خصوص نينديشيدند. 

در باره إهمال دولتها؛ نخست بايد گفت كه واكاوي ماهيت دروني وسير حوادث اجتماعي وسياسي در بستر واقعي جامعه ايران، بيانگر اين است كه بنيان دولتمداري در ايران با بحران هاي عميقي روبرو گشته، آنچنانکه كشور را در آستانه تغييرات نوين وعميقي قرار داده است. مهمترين نمود اين بحرانها در نارضايتي اقشار مختلف جامعه ايران از سيستم ناكارامد دولتي ظاهر مي گردد، بحرانی که حاصل بقایش تضعیف همبستگي دولت وجامعه وافزايش شكاف بين دولت وشهروندان است، به گونه اي كه هرلحظه امكان بروز جدال بين دولت وشهروندان را افزايش مي دهد وظرفيت ظهور وبروز اعتراضات را دارا است. شكاف بين دولت وشهروندان حقيقتي است كه اذعان به آن منحصر به مردم معترض نبوده وبخش قابل اعتنايي از مسئولين فعلي وسابق برآن تاكيد دارند.وجه مشترك بسياري از اين إظهار نظرها ورشكستگي روش وذهنيت حاكم بر كشور است ،ساختاري كه نزديك به يك قرن بنام دولت-ملت مدرن، مركز گرايي را بر جامعه ايران حاكم وكرامت انساني را قرباني مطامع انحصار گرايانه گروهي وجناحي و… کرد، مطامعي كه با كودتاي رضاخان؛ باستان گرايي آريایی محور را بر اريكه قدرت نشاند. 

 متراكم شدن مطالبات مردم بويژه در مناطق قومي وگسترش فاصله بين دولت ومردم همچنین ظهور وبروز روز افزون تبعيض در تقسيم غير عادلانه فرصتها وامكانات واهمال در محروميت زدايي از اين مناطق؛ مي تواند بر هيزم قابل اشتعال در اين مناطق بيافزايد، خاصه که مناسبات قدرت وثروت ناشي از رقابتهاي محلي غير سالم، مزيد بر علت در ملتهب بودن اين مناطق بوده وهست؛ مناسبتهایی که بيشتر متكي بر چينش قومي وقبيله اي در سمتهاي سياسي وبنگاههاي اقتصادي به نفع جمعيت قومي خاصی است. 

در ادامه اگر بخواهيم نقش احزاب ملي وجريانات سياسي را در اين بخش واکاوی کنیم، مي توان گفت كه نقش احزاب وتشكلات سياسي اصولگرا وإصلاح طلب درتهيه زمينه بحران درمناطق قومی كمتر از غفلت دولتها نبوده. معمولاً احزاب اصولگرا وإصلاح طلب در اين مناطق شرط عضويت نوشته و نانوشته ای دارند،شرطی چنین كه انسان فعال عرب،ترك،كرد،بلوچ و… در وهله اول بايد خلعت قومي خود را ترک کرده وسپس خلعت حزبي به تن كند، امری که معنی‌اش تهي شدن از هرگونه تعلقات قومي ومنطقه اي است،طرفه انكه ايشان نمي دانند یا متوجه نیستند اگر عضوی از ریشه های قومی خود تهي گردد، كاركرد خود را از دست داده وتبديل به عنصری خنثي مي شود، وجریان جایی جالب می‌شود که به عمده و مهمترین كاركرد احزاب ما که فقط درحوزه انتخابات است برسیم، جایی که عنصر به حزب پيوسته مهمترین نقش خود را برای حزب از دست مي دهد! بطور مثال تعداد اعضاي عرب كادر مركزي احزاب اصولگرا واصلاح طلب درخوزستان جمعاً از تعداد انگشتان دو دست بيشتر نيست ودر بدنه وسمپاتها در حدفعالان انتخاباتي از انها استفاده مي گردد،كه به علت روحيه ومحتواي إصلاح طلبانه مطالبات برزمين مانده از جريان إصلاح طلبي حمايت كرده اند ودر مقابل هم به علت بافت سنتي ديني ومذهبي در مقاطعي هم از جريان اصولگرايي حمايت كرده اند .اين حذف عامدانه يا غير عامدانه در جذب فعالان عرب در احزاب ملي، تضعيف درك مشترك از مسائل در دو بعد ملي ومحلي وتقويت تقابل در دو طرف را به دنبال خواهد داشت،حاصل آنکه بخصوص در سالهای اخیر و به علت اعمال سياستهاي تبعيض8 آمیز متوليان محلي وعدم فضا سازي لازم برای ايجاد جاذبه در پيوستن به احزاب ملي بعضاً بين فعالان حوزه سياسي عربي استان ومتقابلاً فعالان غير عرب، اندیشه سیاسی بر ضديت با ديگري مبتني بوده است، رویکردی که در آن ديگري به‌طور تاسفناکی تهديد تلقی می‌شود؛ شيوه‌ای که در صورت استمرار نفرت ودشمني وتقابل را در استان اشاعه خواهد داد و عواقب جبران ناپذيري را به همراه خواهد داشت.

شاید علت اصلي اتخاذ اين شیوه و نگرش، تقويت رقيبان غير عرب به لحاظ ثروت وقدرت اقتصادي وسياسي توسط بعضي از كانون هاي قدرت و ثروت است، امری با هدف منفعل

سنتها واداب فرهنگ باستان ايراني با تأكيد بر مخالفت إسلام وعرب با اين سنتها واداب دارد و در جهت واگرايي اجتماعي تلاش مي كند، در مقابل نیز شاهد واكنش فعالان عرب در اين حوزه هستيم. 

چه بسا در صورت ادامه اين روند، در جامعه دچار چند دستگي وشاهد صف بندي هاي خطرناك ديگری باشيم، آنچنانکه نظام وسيستم را وارد چالش جديدي كند وتبعاً موجب بهره گيري جريانات مختلف خارج از مرزها وكشورهاي متخاصم وحتی جريانات تكفيري بشود.  

در پايان با اين تحليل مختصر و به صورتی ملموس و میدانی بايد به عرض برسانم كه در اين مرحله: 

۱-به لحاظ سياسي و به علت نبود احزاب ملي به معناي حقيقي در كشور و به تبع آن در خوزستان؛ بالاخص در انتخابات محلي و مجلس رقيب يكديگر هستيم و در اين باب بايد تن به يك رقابت جوانمردانه در چهارچوب قانون بدهيم و دولت نيز باید با حفظ بي طرفي از اراء مردم صيانت كند وبه نفع يك گروه قومي خاص وارد عمل نشود. 

۲- ما در خوزستان به لحاظ فرهنگي متفاوت هستيم، اين تفاوتها را در وهله اول باید به رسميت شناخت ودر وهله دوم اين تفاوتها توسط نخبگان وجريانات سياسي واجتماعي متقابلاً مورد احترام قرار گيرد تا هر از چند گاهي شاهد اعتراض به يك سريال يا برنامه عروسكي درتلويزيون يا إظهار نظر يك شخصيت سينمائي يا فرهنگي وسياسي نباشيم. 

 ۳- به لحاظ اجتماعي ما در خوزستان هم سرنوشتيم، محیط زیست رنجورمان یکی است، کارون زخم خورده یکی است و غبارها و ریزگردهای خفقان‌آور، سرنوشت ما را با درد آمیخته و برای درمان این همه، بايد انسجام وهمگرايي وهم افزايي هرچه بيشتر اجتماعی را شاهد باشيم. به نظر اينجانب و در جهت تقويت همگرايي و وحدت ملي، بايد به طرف نهادينه كردن فعاليتها در چهارچوب ناسيوناليسم مدني حركت كرد، تا هم احساس تعلق به اين آب وخاك را بيشتر كنيم وهم در جهت حفظ وتقويت امنيت وآرامش شهروندان گام برداريم.

جاسم شديد زاده (تمیمی)
نماينده مجلس ششم از اهواز 
منتشر شده در ویژه نامه روزنامه ایران 29 مهرماه 98
به کانال ریزوم بپیوندید.