شعارهای داده شده در بازی تراکتور سازی و استقلال را تنها می توان در فرایند «عقیم بودن» گفتگو فهمید. در مطلب دیگری توضیح داده ام که «گفتگو به دلیل جایگاه های مختلف ما در ساخت قدرت و زاویه ای که از آن جهان را می بینیم عقیم است.» این عقیم بودن امکان گفتگو (که اینجا نیز توضیح داده ام) امری جدی است و برای ممکن ساختن گفتگو باید به آن خوب اندیشید. درباره جامعه شناسی، به عنوان مثال، گفته می شود که « کار یک جامعه شناس این است که بتواند از طبقه چهلم یک ساختمان الگوها و نظمی که از حرکت مردم عادی در خیابان در حال ظهور است را ببیند و آن را تشخیص دهد.» این دیدن و تشخیص دادن البته تنها کار یک جامعه شناس نیست. همه ما در زندگی روزمره جهان اطراف خود را اینگونه تئوریزه می کنیم. بنابراین اگر ما در دو سوی یک خیابان و حتی اگر از همان طبقه چهلم به پایین نگاه کنیم، احتمالا تصاویر متفاوتی خواهیم داد. شرط اول برای ممکن ساختن گفتگو این است که بپذیریم جایگاه های ما تصاویر مختلفی را شکل می دهد.

تا اینجای کار شاید موضوع ساده به نظر برسد. و شاید همین ساده کردن امر گفتگو است که باعث می شود اندیشمندی چون هابرماس از ممکن بودن گفتگو سخن بگوید. اما واقعیت این است که درک و فهم ما از تصاویر موجود عمیقا با پایگاه اجتماعی، نژادی و اقتصادی ما پیوند می خورد. ما تنها جهان اطراف خود را توصیف نمی کنیم. گزارش ما رنگی از ایدئولوژی طبقاتی، دینی، نژادی و جنسیتی به خود می گیرد که عمیقا در منافع ما قرین است. برای ممکن ساختن گفتگو باید این بخش دوم را نیز بپذیریم و برای آن راه حلی پیدا کنیم. باید دو طرف گفتگو بپذیرند که تصویر آنها از خیابان تنها یک تصویر تحلیلی نیست، بلکه برآمده از منافع قدرت است. برآمده از یک ایدئولوژی است که آن منافع را نمایندگی می کند. به عبارتی، پذیرش یک «تفسیر دیگر» از جهان به ناگاه ممکن است یک طرف گفتگو را از «صاحب خانه» به «مهمان» و یا از «طلبکار» به «بدهکار» تبدیل کند. دلیل اینکه به گفتگو اجازه شکل دادن نمی دهیم عدم درک ما از این واقعیت نیست. دلیل طبقه مسلط در جلوگیری از گفتگو از قضا نشان می دهد که ما به شکل عمیقی به این موضوع آگاه هستیم.

در نتیجه، غیر از اینکه من در زاویه و جایگاهی نیستم که بتوانم تصویر شما از وضع موجود را ببینیم، باید متوجه باشم که قضاوت من درباره «تصویر دیگری» از واقعیت با منافع ایدئولوژیک من نیز پیوند خورده است. اگر این دو شرط نادیده گرفته شوند، که معمولا نادیده گرفته می شوند، آنگاه گفتگو ممکن نیست.

و اگر گفتگو ممکن نباشد،‌ آنگاه آنکه حذف شده است و صدای اعتراض او شنیده نمی شود مجبور است به سیاست هایی پناه ببرد که نظر دیگری حاضر در قدرت را به خود جلب کند. در این رویکرد آن سیاست با هدف «تحمیل» و یا حتی « فتح باب گفتگو» شکل می گیرد.

اجازه دهید برای اینکه امکان قضاوت بهتری در اینباره داشته باشیم، به موضوع حقوق زنان بپردازیم. فعالان زن ممکن است هزار مقاله و یادداشت درباب بی عدالتی جنسیتی بنویسند. اما مادامی که از فرایند قدرت محذوف هستند نگاه آنان جدی گرفته نمی شود. شاید باورتان نشود که همزمان با دورکیم، جامعه شناس کلاسیک، زنانی بودند که از تبعیض بر علیه زنان می گفتند. اما کسی آنان را ندید. دورکیم شد پدر جامعه شناسی و چند قرن لازم بود تا صدای آن زنان شنید شود. امروز هم در جامعه ایران می بینیم که مطالبات زنانه با این برچسب که «هنوز وقت آن نیست» و اینکه «اولویت های مهمتری بر روی میز قرار دارد» کنار گذاشته می شوند. دلیل اینکه می شنویم «مطالبات زنان اولویت ندارند» در این است که اولا جهان را با چشمی مردانه می بینیم و ثانیا پاسخ ما متاثر از منافع مردانه کسانی است که مسلط هستند. وقتی فایده گفتگو به چالش کشیده می شود، چاره کار برای فعالان زن چیست؟ آنان کاری نمی توانند بکنند جز آنکه خود را تحمیل می کند و با «خودسوزی» طرف مقابل را مجبور می کنند تا درب ورزشگاه ها را بر روی زنان، ولو به شکل محدود، باز کنند. در این فضا، نوشتن و صحبت کردن زنان نیز به معنای گفتگو نیست، بلکه به معنای تحمیل است: «آنقدر می نویسم و می گویم تا مجبور بشوی من را ببینی.»

بسیاری از ما وقتی درباره موضوعاتی که به شکل مستقیم ارتباطی به ندارند می توانیم به خوبی این سیاست تحمیل را ببینیم و تحلیل کنیم. به عنوان مثال اگر از دلایل توجه به کوروش بپرسیم و نگاه های رادیکال در آن حوزه را تحلیل کنیم می بینیم که اکثر تحلیلگران جامعه مدنی ایرانی این «کوروش پرستی» را به عنوان صدایی اعتراضی می فهمند و از مسئولان می خواهند که به جای واکنش چکشی به این صداها گوش بدهند. اما هنگامی که به موضوعاتی مانند رخدادهای اخیز می رسیم به یکباره موضوع عوض می شود و نمی توانیم این رخدادها را به عنوان واکنش ببینیم. چرا؟ به این دلیل که این واکنش تنها به حکومت نیست، بلکه واکنش به من نوعی نیز هست که من نه می توانم تحمل کنم و نه پاسخی برای آن دارم.

این فهم باعث می شود تا در مواجه با یک پدیده اجتماعی که آن را «ناخوشایند» یا «خطرناک» تلقی می کنیم، به ارائه چهره ای غیر انسانی و شیطانی از دیگری برای سرکوب آن پدیده روی نیاوریم. همچنانکه رشد ملی گرایی افراطی ایرانی (مبتنی بر نسخه های پهلوی) نباید ما را به ارائه چهره شیطانی از آنچه برخی ها «کوروش پرستان» می نامند بکشاند، این شعارها نیز نباید ما را به اتهام سازی علیه این جوانان بکشاند. بجای ارائه چهره شیطانی و تخریب و مشوه کردن یکدیگر، باید بپرسیم که راز رشد این نوع گرایش ها در کجاست؟ اینکه یک شهروند ایرانی در شمال غرب کشور شعار «خلیج عربی» می دهد معنادار است. این صدا را باید شنید و به ریشه های آن فکر کرد. محکوم کردن و متهم کردن و دستور به استفاده از مشت آهنین ساده ترین کار و از قضا بزرگترین مانع برای گفتگو است. در عوض باید بپرسیم چرا چنین اتفاقی در حال رخ دادن است؟ چرا کسی در تبریز «سلام نظامی به ترکیه» می دهد؟ و چرا در اهواز مردم عرب شیعه در حال تغییر مذهب به سلفیسم هستند؟ و البته ده ها و شاید صدها چرای دیگر. اینها سئوالات ساده ای نیست. از آنها به سادگی گذر نکنیم. و راه حل از قضا از گفتگو با همین معترضان تند و رادیکال آغاز می شود. 

نکته دیگری که باید به آن توجه شود این است که در غیاب گفتگو، دولت و نهادهای مسلط مجبور خواهند شد که بر اختلافات قومی و منطقه ای سرمایه گذاری کنند تا این شکاف ها را در سطح ملی مدیریت کنند. تبعات چنین کنش و سیاست هایی از سکوت نیز بدتر است. دست بردن در ترکیب جمعیتی، تلاش برای بهره گیری از اختلافات به نفع «هویت ملی» به نتیجه نامطلوبی منجر می شود که آن را در این اعتراضات باز می بینیم. خشمی که علیه مردم کرد به وجود آمد و از دولت ترکیه بر علیه کردها حمایت می کند! این خشم نشان می دهد که چگونه دمیدن در این اختلافات، با هدف کنترل آنها، می تواند به شکل گیری خشمی زیرین منجر شود که به راحتی خواهد توانست خود را در قالب های فاشیستی و خطرناک بازتولید کند.

البته می دانم که جامعه مدنی ایران از این گفتگوها هراسناک است، اما به عینه می بینم که چرخه روزگار به سمت پر رنگ کردن این مرزها در حال حرکت است. جامعه مدنی ایران احتمالا به زور و قدرت و مشت آهنین دولت دل بسته است. یا آنکه آنقدر هراسناک است که نمی خواهد حتی فکر و اندیشه ای در این زمینه بکند. اما برای آنکه خیال جامعه مدنی ایران را راحت کنم که این ماجرا پایانی ندارد شما را به بخشی از کتاب  جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران، که در سال ۱۳۴۳ نگاشته شده است ارجاع می دهم. در این کتاب، جلال به سیاست هایی که ضد مردم ترک اجرا می شود اشاره می کند و از مقاومت مردم سخن می گوید. او می نویسد: 

” اکنون چهل و چند سالی است که تمام کوشش های حکومت های ایران نه تنها بر محدود کردن، که بر محو کردن زبان ترکی است. آن را آذری نامیدند، زبان تحمیلی نامیدند، اسم شهرها و محله های آذربایجان را عوض کردند، اما هنوز که هنوز است کوچکترین موفقیتی در از بین بردن زبان ترکی نداشته ایم .
علاوه بر این موجب نوعی نفاق مخفی شده ایم، میان ترک و فارس که به کوچکترین زمینه مناسب از نو همچو دموکرات فرقه سیر بر خواهد داشت. صرف نظر از متلک گویی های خفت آورد و دوجانبه ای که در این میان رایج است……با این نتیجه تأثرآور طرفیم که در سراسر مملکت چه کارمند و چه سرباز ژاندارم (یعنی آخرین حلقه های ارتباط حکومت و مردم) با مردم محلی بیگانه اند. و رفتارشان نوعی رفتار استعماری است که نه بر اساس تفاهم دو جانبه، بلکه بر اساس ترس و بیگانگی مستقر شده است. من حتم دارم که در تمام درگیری های خیابانی و بیابانی این چهل ساله اخیر در هیچ ماجرایی هیچ سرباز محلی به روی اهل شهر و ولایت خود اسلحه نکشیده. بلکه این سرباز ترک بوده است که در تهران یا سرباز فارس بوده است که در آذربایجان روبه مردم شلیک می کرده که عصبانی نسبت به تمام بی احترامی های ناشی از شنیدن آن متلک ها که سابقه ذهنی می دهند، حالا فرصت کینه توزی یافته.

۱۳۸-۱۳۹،جلال آل احمد، در خدمت و خیانت روشنفکران

به تاریخ مطلب فوق نگاه کنید: ۱۳۴۳ . حال بار دیگر به تضاد و درگیری هایی که تا امروز مستمر است نگاه کنید. چقدر این روایت ها و رخدادها شبیه هستند؟ بهتر نیست از خود بپرسیم چرا نیم قرن بعد از جلال باز باید از روابط دولت-ملت در ایران به عنوان «روابط استعماری» یاد شود؟ و البته که یک دلیل این تداوم و این تشابه سکوت جامعه مدنی ایران است. سکوتی که نشان می دهد متاسفانه نه دولت و نه شریکان و پشتیبانان آن (روشنفکران ایرانی وجامعه مدنی ایران) هنوز درسی که باید از تاریخ بگیرند نگرفته اند. آنها کماکان هراسناک از این گفتگو هستند، گفتگویی که دیر یا زود خود را بر فضای جامعه تحمیل خواهد کرد. گفتگویی که اگر باب آن، و از قضا با رادیکالترین جریانات، در داخل آغاز نشود، از رسانه های منطقه خود را به شما تحمیل خواهد کرد، همانگونه که پوشش رخدادهای اخیر توسط سانه های ترکیه به این نتیجه منجر شد.

«اگر می‌پسندید، با دوستان خود به اشتراک بگذارید.»
به کانال ریزوم بپیوندید.